یک برکه پر قو یا یک بوم دو رنگ است
بین دو قبیله، سرِ چشمان تو جنگ است
چشمان تو مستعمره من شده امروز
تیمور اگر در طلب فتح تو لنگ است
مثل غزل پخته سعدی ست نگاهت
هربار مرورش بکنم باز قشنگ است
وقتی تو نباشی ، چه امیدی به بقایم؟
این خانه بی نام و نشان، سهم کلنگ است
باید که به صحرا بزنم گاه گداری
این شهر برای منِ بی حوصله تنگ است
قد می کشم و ماه می آید به کنارم
این دلخوشیِ هرشب یک بچه پلنگ است
ممنون عصری جان